جدول جو
جدول جو

معنی تمش لم - جستجوی لغت در جدول جو

تمش لم
بوته ی انبوه تمشک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ طُ)
شیر اندک فرود آوردن ناقه، پراکنده ریخته شدن شیر ناقه به دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مِ کِ)
دهی از دهستان نشتاست که در شهرستان شهسوار واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ)
مسلمان گویانیدن. یقال: کان یسمی محمداً ثم تمسلم ای یسمی بمسلم. نخست نامش محمد بوده و سپس به مسلم موسوم گردید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و این مأخوذ از مسلم است چنانکه تمسکن از مسکین. (از اقرب الموارد). مسلم شدن و دین اسلام قبول کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
سماق که به فارسی تتم گویند. (منتهی الارب). سماق. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و به کسر هر دوی فوقانی (ت ت ) به عربی سماق را گویند که در آش و طعام کنند. (برهان). رجوع به سماق و تحفۀ حکیم مؤمن و گیاه شناسی ثابتی ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
دهی از بخش روانسر است که در شهرستان سنندج واقع است و 315 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به لغت مغربی قطف بحری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ساقه های تمشک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای که محل رویش تمشک باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
سهل انگاری، کش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی